در بخش قبل در مورد مفهوم فرار و با دقت نگاه کردن صحبت کردیم. در این قسمت در مورد اهمیت بازی کردن و خوابیدن برای تبدیل شدن به یک ضرورت گرا صحبت می کنیم.

 

فصل هفتم: Play (بازی کردن)

پذیرفتنِ خردِ کودکِ درون.

 

از وقتی که وارد این دنیا شدیم، به ما گفته شد که بازی کردن یک امر غیرضروری و بی اهمیت است و این تفکر زمانی که بزرگ می شویم همینطور به محل کار ما راه پیدا می کند.

 

اما در این بخش از کتاب گفته می شود، ممکن است که بازی کردن (با تعریفِ هرچیزی که ما از انجامِ آن لذت ببریم، چه بازی هاکی باشد چه گوش کردن به موزیک) یک امرِ غیرضروری به نظر بیاید. اما حقیقت این است که در بسیاری از جوانب امری حیاتی است.

 

  • غیر ضرورت گراها، بازی را هدر دادن زمان می دانند و فکر می کنند امری غیر ضروری است.

 

  • در مقابل ضرورت گراها، بازی را یک امر ضروری می دانند و فکر می کنند بازی قوه ی پویش شما را قوی می کند.

 

 به عقیده نویسنده این کتاب، بازی کردن امکانِ به وجود آمدن ایده های جدید یا نگاه از زاویه ای متفاوت به ایده های قدیمی را برای ما فراهم می کند.

بازی حداقل از سه طریق قوه ی پویش ما را قوی تر می کند، اول اینکه بازی کردن به ما کمک می کند رنجِ انتخاب وسیعتری در مقابل خود ببینیم. دوم اینکه، بازی یک پادزهر در مقابل استرس است. استرس باعث می شود بازدهی شما کاهش پیدا کند. و در نهایت بازی کردن باعث می شود بخشی از مغز شما که وظیفه انجام رساندن کارها را بر عهده دارد، قوی تر شود.

 

بازی، فقط باعث نمی شود که آنچه مهم است را پیدا کنیم، بلکه خودش به تنهایی، امری ضروری است.